دل بیقرار
19 اردیبهشت 1399 توسط هاجر افشاري
#به قلم_خودم
این روزها حال دلم خوب نیست راستش را بخواهی خودم هم نمیدانم چه حالی است که دارم… شاید هم احساس کمبودی که با هیچ چیز و هیچ کس جبران نمی شود. اصلا انگار فقط من نه، تمام جهان حال خوشی ندارد. تمام جهان منتظر رسیدن بهار حضور توست. روح خسته ی شهر، حبس در بحران های پی درپی نبودنت، انگار خاک مرگ روی ثانیه ها پاشیده… ! دیگر همه می دانند تا نیایی خبری از بهار نیست. همه مبتلا گشته ایم و هیچ جلو دارمان نیست، چه بخواهی چه نخواهی به تو می اندیشیم…
بهر دیدارجمال یار بی همت شدیم، یوسف زهرا دلش از عالم و آدم گرفت.